نشستهای جشنوارۀ دوازدهم برخلاف بیشتر
گردهماییهای علمی، نه در یک مکان دربسته و جدا از رفتوآمد بازدیدکنندگان،
بلکه در مسیر آنها ترتیب داده شده بود. سخنرانیها در فضای نمایشگاهی،
بهویژۀ طبقۀ دوم، طنینانداز بود و چه بسا گاهی، بازدیدکنندهای را که
مشتاق و کنجکاو شده بود، به سوی خود میکشاند. این شیوه که شاید برای سخنران مشکلاتی به همراه داشت (کمترین آن دشواری تمرکز)، روی هم رفته در نگاه اینجانب، روشی مثبت بود؛ زیرا ....
در یک نگاه کلی میتوان پنداشت فردی که به دیدن آثار جشنوارۀ تجسمی فجر، بیینال نقاشی یا مجسمهسازی و ... میآید، ذائقهای دارد اندکی متفاوتتر از دیگرانی که بهشتاب از کنار ساختمان فرهنگستان هنر، موزۀ هنرهای معاصر، گالریهای گوناگون و ... میگذرند و کمتر پا به درون آنها میگذارند؛ اما با یک نگاه ریزبینانه درمییابیم بخش بزرگی از این مخاطبان فعال که در بیشتر مناسبتهای تجسمی کشور حضوری پررنگ دارند، در مرز مخاطب بودن و مخاطب نبودن حرکت میکنند. به عدهای از هنرمندان و استادان و کهنهمخاطبان این مناسبتها کاری نداریم که ذائقه را در این راه صیقل دادهاند و فهم هنری متفاوتی از دیگران دارند؛ به مخاطبان پُرخوان و پرمطالعه نیز نمیپردازم ـ هرچند که تعدادشان به حق در این روزها انگشتشمار است ـ که چکیدۀ تئوریها و دانستههای برآمده از کتابها را در حوزۀ بروندادهای هنری محک میزنند و همواره نگاهی متفاوت به بازخوانی و فهم آثار دارند. بحث بر سر نوبینندگانی است که به دلایلی گوناگون در جایگاه مخاطب در فضاهای نمایشگاهی حضور مییابند. میگویم نوبیننده زیرا نمیخواهم برپایۀ سن شناسنامهای آنها دستهبندیشان کنم، نوبیننده زیرا در دیدن و ارتباط گرفتن با اثر هنری، در سالهای آغازین عمر هنری خود در جایگاه مخاطبند.
دانشجویان هنر و فلسفه و ادبیات و ... بخش بزرگی از این نوبینندگاناند؛ دستۀ دیگر هنرآموزان جوانیاند که تحصیلاتشان هیچ پیوستگی با حوزۀ فرهنگ و ادب و هنر ندارد، اما فضیلت را در شاگردی استادکاران آزاد غیردانشگاهی یافتهاند و میکوشند روزی همانند آنها شوند؛ گروه سوم، هم در تحصیلات و فضای دانشگاهی با هنر بیگانهاند و هم هرگز نکوشیدهاند توانایی خود را در پدید آوردن یک اثر هنری بیازمایند، اما مشتاق دیدن نمایشگاهها و رخدادهای هنری سالیانۀ کشورند.
از میان تمامی گروههای نوبیننده که برشمردیم و شاید با نگاهی دقیقتر بتوان دستهبندی آنها را حتی بیشتر نیز گسترش داد، میتوان گروه بزرگتری بیرون آورد که اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، بیش از آنکه مشتاق دیدن آثار باشند، شوقِ بودن در چنین فضاهایی را دارند. این گروه بزرگ که در سن شناسنامهای بسیار هم گوناگوناند، توریستهای نمایشگاهی (به یاد داریوش شایگان) به شمار میآیند و همانطور که سفر کردن به برخی نقاط یا داشتن برخی چیزها، جایگاه و مرتبهای اجتماعی به آنها میبخشد، از بودن در نمایشگاه نیز شخصیت مییابند. این گروه بزرگ نوبینندگان، متأسفانه در بیشتر موارد با سطح دانش و آگاهی اندک با اثر هنری روبهرو میشوند؛ آثار را توریستی و با شتاب میبینند؛ از میان انبوه آثار بیبرنامه حرکت میکنند و گاه حتی بیش از آنکه متوجه آثار باشند، متوجه دیگر بینندگاناند؛ سلفی میگیرند و بارها یک سلفی را تکرار میکنند تا بهترین حالت فیگوراتیو خود را بیابند و ثبت کنند، حتی اگر در این بهترین حالت فیگوراتیو، اثر هنری کج و بدقواره افتاده باشد و ...
کهنهمخاطبان و هنرمندان را اگر کنار بگذاریم، درمییابیم بیشترین تعداد بازدیدکنندگان رویدادهای هنری کشور، همین گروه اخیر هستند. کسانی که در مرز مخاطب بودن و نبودن حرکت میکنند و با کمترین تکانه میتوانند در یک محدودۀ دیگر جای گیرند. این گروه ویژگی مهم دیگری هم دارند: صبر مطالعه در آنها بسیار اندک است؛ اینستاگردی و چرخیدن شبانهروزی در شبکههای مجازی از آنها مخاطبی ساخته که کم بخوانند، زیاد و آشفته و پشت سر هم و بیربط ببینند، کمتر به دیدهها فکر کنند و البته، گذرا بشنوند. این گروه آنچه را میشنوند، بهتر به خاطر میسپارند و حتی آن را در صورت نیاز خرج میکنند. شنیدن بسیار سهلتر از مطالعۀ منسجم و طولانیمدت است و گاه با توان و حوصلۀ مخاطب روزگار ما همخوانی بیشتری دارد.
حال به فضای نشستهای جشنوارۀ دوازدهم بازگردیم: در فضایی که مخاطب میان آثار میچرخد، صدایی نیز به گوش میرسد که دربارۀ هنر و فهم آثار هنری در دنیای امروز سخن میگوید. نیاز نیست تمرکز بالایی داشته باشی، تنها کافی است ویژگی گذرا شنیدن و آشفته دیدن که در بخش بزرگی از توریستهای هنری ـ همانگونه که پیشتر آمد ـ بسیار قوی است، به کار افتد. حالا نوبیننده یا توریست هنری، از مرز مخاطب نبودن فاصله میگیرد و به سوی مخاطب متفاوت رانده میشود. آنچه روشن است اینکه نشستهای پژوهشی میتواند دو سویۀ سازنده داشته باشد: نخست، جلب مخاطب حرفهای و کارکشته با سطح سواد بالا (که البته کنفرانسهای پژوهشی دانشگاهی در اینباره موفقتر عمل کردهاند و تجربه نشان میدهد کمتر در چنین رویدادهایی آن گروه از مخاطبان پای بحث و گفتگو مینشینند) و نیز جلب مخاطبی که نیازمند یادگیری و ارتقای ذائقه و فهم هنری است (که البته این گروه تعداد بیشتری از بازدیدکنندگان را تشکیل میدهند). بنابراین نشستهایی که بیرون از فضاهای تفکیکشده و در مسیر به دام انداختن هوشیاری و درگیر کردن سلیقۀ مخاطب برگزار میشود در درازمدت میتواند مسئولیت آموزش تدریجی مخاطب گستردۀ نمایشگاهها و در پی آن، ارتقای سطح فرهنگی کشور را به دنبال داشته باشد. اگر چنین نگاهی را بپذیریم، آنگاه سخنرانیها در چنین فضایی میبایست ویژگیهایی سراسر متفاوت با سخنرانیها در نشستهای علمی دانشگاهی داشته باشد؛ برای نمونه، سخنرانان میبایست:
۱. با کلامی ساده و غیرتخصصی، اصطلاحات و پیچیدگیهای تخصصی حوزه هنر را بیان نمایند؛
۲. گمان نبرند که به کار بردن واژگان پیچیده و غیرفارسی بر قضاوت شنونده اثر مثبت خواهد گذاشت؛
۳. از موضوعاتی بیاغازند که گره امروز جامعۀ هنری در فهم آثار یا پرسشهای ناگشودۀ این حوزه است؛
۴. در نظر داشته باشند در حاشیۀ چه نمایشگاهی و با چه آثاری سخن میگویند؛ آیا اطلاعاتشان به خوشفهمی مخاطب از نمایشگاه حاضر کمک خواهد کرد؟ که اگر چنین باشد، مخاطب را به دنیای شیرین فهم آثار هدایت خواهند کرد و چشیدن این شیرینی چنان است که بیتردید از این پس، مخاطب نوبیننده از توریست نمایشگاهی به کاشف عالم هنر بدل میشود؛
۵. با فضای اطراف ارتباط گیرند تا رهگذران نیز تصور کنند، میتوانند مخاطبان سخنان آنها باشند؛ ....
این بحث را میتوان بسیار گسترش داد و نکاتی بر آن افزود. تنها مهم آن است که به یاد داشته باشیم یکی از رسالتهای استادان و سخنرانان حوزۀ هنر، درگیر کردن ذهن مخاطبان پراکنده و دعوت آنها به دنیای مخاطبان کهنهکار است. در کنار فعالیتهای دانشگاههای هنری در تربیت نسلی هنرمند و هنرفهم، درگیر کردن ذائقه و ذهن دیگر افراد جامعه به ارتقای فرهنگ سرزمینمان یاری خواهد رساند.