ارثنگ (Arthang)

ارثنگ (Arthang)

تاریخ هنر (گزیدۀ 'گفتارها، یادداشت‎های پراکنده، مقاله و پژوهش‎ها)
ارثنگ (Arthang)

ارثنگ (Arthang)

تاریخ هنر (گزیدۀ 'گفتارها، یادداشت‎های پراکنده، مقاله و پژوهش‎ها)

در جستجوی نقاشی‌هایی با خطای بصری پیشرفته به روایت ابن‌هیثم در المناظر


مقالۀ «در جستجوی نقاشی‌هایی با خطای بصری پیشرفته به روایت ابن‌هیثم در المناظر»  در نشریۀ هنرهای زیبا ـ هنرهای تجسمی دانشگاه تهران منتشر شد.

نویسنده: مریم کشمیری؛ استادیار گروه نقاشی، دانشکده هنر دانشگاه الزهرا(س)

نشریۀ هنرهای زیبا ـ هنرهای تجسمی، انتشار آنلاین از ۵ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳

 



مقاله را در وبسایت نشریه، اینجا ببینید.

اصل مقاله را از اینجا دریافت کنید.


چکیده

ابن‌هیثم در بحثِ خطای زبری در المناظر به نقاشی‎هایی اشاره می‎کند که در آن‌ها، حیوانات، اشخاص معین، گیاهان و دیگر عناصر بصری به طور طبیعی بازنمایی شده‎اند؛ از آنجا که در سده‌های 4و5ه.ق، نقاشی در تمدن اسلامی به چنان سطح واقع‌نمایی نرسیده بود، این پرسش مطرح است که ابن‎هیثم به کدام نقاشی‎ها اشاره می‌کند؟ اهمیت گزارش ابن‎هیثم، افزون‌بر آن‎که آگاهی‌ها از تاریخ نقاشی را گسترش می‎دهد، می‌تواند روایت چگونگی شکل‌گیری نقاشی در عصر رنسانس را نیز بپرورانَد. پژوهش در پی آن است که با استناد به گزارش‎های تاریخی و سنجش آن با کاوش‎های باستان‎شناسی در سده بیستم، نقاشی‎های روایت‌شده در المناظر را شناسایی کند. از نظر تاریخی، سخنان فارابی و مسعودی دربارة نقاشی‎هایی مطرود در سده‎های آغاز مسیحیت، مهم‎ترین سرنخ‎های شناسایی آن نقاشی‎هاست. هم‎چنین، اقامت طولانی ابن‎هیثم در مصر از یک‎سو، و کشف و شناسایی نقاشی‎های مومی در نواحی صَعید (فیوم) از سوی دیگر، زمینة سنجش گزارش المناظر را فراهم می‌سازد. پژوهش با روش تحلیل تاریخی و تطبیق ویژگی‎های تکنیکی نقاشی با گزارش ابن‎هیثم، درپیِ شناخت همبستگی میان آن‌ها است. بنابراین، در نبود هرگونه آگاهی تاریخی از دیگر سنت‌های بازنمایی، می‎توان گفت نقاشی‎های مومی مصر، در چارچوب همان سنت بازنمایی پدید آمده بود که ابن‎هیثم در المناظر از آن سخن می‌گوید.


واژگان کلیدی
ابن‌هیثم، تزاویق، خطای بصری، کتاب المناظر، نقاشی تمدن اسلامی، نقاشی‌های مومی مصر.



 

In Search of Paintings with Advanced Visual Errors According to Ibn al-Haytham's Account in al-Manāẓir

 
 Ḥasan Ibn al-Haytham (full name Abū ʿAlī al-Ḥasan ibn al-Ḥasan ibn al-Haytham, Latinized as Alhazen, c. 965 to 1040 AD), a mathematician, astromomer and physicist of Islamic civilization, in his book "Al-Manāẓir" (The Optics), discusses the phenomenon of errors in direct observation (optic). He refers to paintings where animals, specific individuals, plants, and some other objects are realistically depicted, conforming to natural specimens. Given that during the 10th and 11th centuries, Islamic civilization had not reached such a level of realism in paintings, it raises the question: to which paintings does Ibn al-Haytham refer in his book within the Islamic civilization? The significance of Ibn al-Haytham's account, besides providing insights into the history of painting and its developments, could also offer a fresh narrative on the formation of painting during the Renaissance in Europe. This research aims to identify the paintings Ibn al-Haytham discusses by referencing historical reports and comparing them with archaeological explorations in the twentieth century. Historically, the writings left by al-Fārābī (Abū Naṣr Muḥammad al-Fārābī, known in the Latin West as Alpharabius, c. 870 to 950 AD, an early Islamic philosopher and music theorist) and al-Masʿūdī (Abū al-Ḥasan ʿAlī ibn al-Ḥusayn ibn ʿAlī al-Masʿūdī, a historian, geographer and traveler, c. 282 to 956 AD) concerning the paintings banished during the early centuries of Christianity in the Fayum region of Egypt are the most important clues for identifying those paintings. Ibn al-Haytham's extended stay in Egypt on one hand, and the discovery and identification of mummy paintings in the Fayum region on the other, provide a comparative ground and pursuit of Ibn al-Haytham's account in "Al-Manāẓir". This research, through historical analysis and comparing technical features of paintings such as technique, material, represented elements, etc., with Ibn al-Haytham's account, seeks to understand the relationship between the paintings and Ibn al-Haytham's report. The artworks under consideration in this research are divided into two groups: the first group comprises mosaics (e.g., mosaic works of the Umayyad Mosque in Damascus and the Palace of Ibn Hisham), wall paintings (such as the Qusayr 'Amra frescoes or the Capella Palatina), sculptures (like the sculptures of Umayyad and Abbasid palaces), and luster ware (produced in Samarra and Egypt) dating back to pre-12th century Islamic civilization, and the second group consists of a large collection of mummy paintings retrieved from the Fayum region of Egypt, housed in major museums worldwide, especially the British Museum in London and the Metropolitan Museum in New York. Access to all these artworks has been through the online platforms of art collections. The research demonstrates that in the absence of any historical information about other painting traditions, it can be said that the Fayum mummy paintings were created within the framework of the same painting tradition that Ibn al-Haytham speaks of in "Al-Manāẓir". Emphasis on the accurate depiction of specific and recognizable individuals' faces, the clarity of wrinkles and lines on the skin, adorned and styled curly wigs, botanical decorations resembling crowns on heads, and individuals' hairstyles are among the common features between the Fayum mummy paintings and Ibn al-Haytham's report.

 

Key words

"Al-Manāzir" book, Ibn al-Haytham, Islamic Painting, Mummy paintings, visual errors.


نظرات 2 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 6 تیر 1403 ساعت 12:00

با عرض سلام دوباره من تخصصی در زمینه نقاشی ایرانی و کلا نقاشی ندارم اما علاقه مند هستم و یک سوالی در مورد ژرفانمایی نقاشی ایرانی داشتم ؛ من مقالات مربوط به این موضوع را که در وبلاگ هست خوانده ام و هم چنین نظری از نقاش معروف اقای دیوید هاکنی در مورد پرسپکتیو غربی و شرقی را - که در سایت حرفه هنرمند موجود است - و فهمیدم در ژرفا نمایی شرقی نقطه دید ثابت ( یعنی همان نقطه گریز ) وجود نداشته و فضا تنها نسبت به خط افق سنجیده و کشیده می شود .
مثلا در مورد سه بعدنمایی اجسام ( مثل میز ) مشاهده می شود که سه سطح میز نمایش داده می شود (روی میز - جلوی میز و کناره میز ) اما کناره میز برخلاف پرسپکتیو علمی که به سمت نقطه گریز کشیده می شود ؛ در اینجا فقط براساس محور افقی و عمودی کج کشیده می شود و به سمت نقطه خاصی نمی رود ؛ یا کناره و جلوی میز هردو نسبت به خط مشترکشان کج هستند.
حال سوالم اینست که ایا این نوع نگاه در ژرفانمایی را می توان قاعده مشخصی برایش تعیین کرد مانند همان نوع پرسپکتیو علمی غربی و بتوان آموزش داد حتی برای کشیدن اجسام واقعی و محیط اطراف ؟
چون من نمونه اثاری مثل همان نقاشی و عکس کلاژهای اقای هاکنی دیده ام که این کار را کرده اند و از طرف دیگر برخلاف حرف عمومی که می گویند نگارگری خیالی نگاری است فکر می کنم نقاشان ایرانی نمی توانسته اند بدون مشاهده حیوانات و درختان و ... به این شکل طریف و هنرمندانه آنها را ترسیم کنند و احتمالا حداقل طراحی هایی از روی مدل می زده اند. نمی دانم به هرحال تخصصی ندارم برای همین پرسیدم اگر سوالم خیلی کلی بود معذرت میخوام .
با تشکر فراوان از وبلاگ عالی تان.

سلام و وقت به خیر
به نظر می‌رسد در ادوار گوناگون تلاش برای قاعده‌سازی در نقاشی ایرانی نیز وجود داشته است. از آنجا که بناها و ساختمان‌ها از جمله مهم‌ترین اجسام سه‌بعدی پیچیده در نقاشی‌ها هستند، شاید مقالۀ «بازنمایی ساختمان در نقاشی ایرانی و نقش آن در گستردگی فضای تصویر و ژرفانمایی» در نشریه مبانی نظری هنرهای تجسمی (دورۀ 8، شمارۀ 2، صفحات 4 تا 24) بحث را بهتر روشن کند.
از حسن توجه شما به وبلاگ سپاسگزارم.

رضا یکشنبه 20 خرداد 1403 ساعت 01:40

با عرض سلام و خسته نباشید.
من از این مقالات بسیار استفاده برده و می برم امیدوارم در این راه موفق باشید.

سلام
سپاس از لطف شما. بسیار خوشحالم که به کار شما آمده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد