پیشگامان جنبش سقاخانه در دهههای 40 و 50 خورشیدی از نخستین کسانی بودند که حروف فارسی را طلسموار و بیتوجه به معانی واژگانی بر گسترۀ بوم نشاندند. اینکه تا چه اندازه جامعۀ روشنفکری آن روزگار به این آثار روی خوش نشان داد و چگونه با این شیوۀ مواجهۀ صوری با واژه و الفبا کنار آمد، بحثی است کهنه و تکراری. گزیده میتوان گفت گرتهبرداری گسترده از این آثار تا به امروز نشان میدهد پذیرش آن بر رَدَّش چیره شده است. اما ریشههای این نوآوری پردامنه را در کجا باید جست؟
آرای نویسندگان و منتقدان هنری دربارۀ ریشهها و نومایگی آثار حروفگرای نوسنتگرایان، گوناگون است. برخی پای جایگاه کلام در فرهنگ ایرانی را به میان کشیدهاند بیتوجه به اینکه در بسیاری از این آثار، واژگان تنها برپایۀ نمود دیداریشان برگزیده و تکرار شده است و از هرگونه معنا و سخن خالی است! برخی بهویژه بربنیان آثار گوناگون دایرهوار، ریشۀ این آثار را برداشت از گنبدها و شمسههای پر آرایۀ هنر اسلامی معرفی کردهاند. البته این یادآوری چندان بیراه به نظر نمیرسد چرا که از روزگار کهن، قابهای دایرهای در پارچهها، سیمینهها و نقشبرجستهها جایگاه ویژهای داشت و در دورۀ اسلامی نیز در هنرهای کتابآرایی، تزیین ظروف، آرایهبندی بافتهها و ... ادامه یافت. اما شاید بررسی جریانی با نام لتریسم در اروپای آن روزگار، ریشۀ آثار حروفگرای ایرانی را روشنتر سازد.
لتریسم (
Lettrism) با نامهایی چون خطاطی انتزاعی، هنر ماشین تحریری و ... پیوستگی دارد. در میانههای سدۀ بیستم، گروهی از هنرمندان مدرنیست غربی (بیشتر اروپایی)، متأثر از نمود و صورت خوشنویسی شرق دور و رهایی هنرمند در اجرای آن (که با گرایشهای اکسپرسیونیستی بیارتباط نبود)، آثاری پدید آوردند که سبکهای گوناگون از آنها برآمد. تاشیسم و لتریسم از مهمترین آنها بود. لتریستها در خالی کردن واژه از معنا، به شدت متأثر از دیدگاههای پیشینان خود به ویژه در دادائیسم بودند. در لتریسم که تکرار واژه و گاه تنها حرفی از الفبا بود، معانی از اهمیت کمتری برخوردار شد. در این شکلهای آزمایشگرانه، واژهها، حروف و عبارات تعریفناپذیر گردید: گاه بیمعنی، گاه رمزآلود و گاه نمادین. واژهها شاید به شکلها و رنگهای گوناگون بر بوم نقش میبست یا با چاپ، تایپ یا تکثیر ماشینی ایجاد میشد. در این آثار، واژه همانند یک شیء، ظاهری دارد که به چشم نقاش خوشایند است و میتواند با تکرار آن به بافت یا تجسمی فراواژهای دست یابد. واژه ـ هنرها امروزه نیز همچنان در برخی آثار البته با گستردگی کمتر دیده میشود.
از مهمترین نامداران این گرایش میتوان به ایزیدور ایسو، دیتر رات، فردیناندو کریوت، یوشوا رایکرت و ... اشاره کرد.
نقاشیخط ایران، در امتداد سبکهای واژه ـ هنر پدید آمد. نسل اول نقاشیخط چنان که بیشتر در آثار زندهرودی و پیلارام میبینیم، بیش از آنکه پای در خوشنویسی داشته باشد، در گسترۀ نقاشی مفهوم مییافت. در این آثار، فرم پدیدآمده، بیرون از پرداختن به معنا اهمیت دارد. با گذشت زمان، بسیاری از خوشنویسان نیز به این گرایش تازه علاقمند شدند و دستۀ دیگری از این آثار پدید آمد که در آنها، خوشنویسی و حتی در موارد بسیار، معنا اهمیت بیشتری از فرم ناب بصری دارد. دستۀ اخیر بهویژه به سیاهمشقهای قدمایی شباهت بسیار یافت. سیاهمشقهایی که با رنگاندازیها و سایهپردازیها، از تجسم دو بعدی فاصله گرفته است.
میتوان گفت نوسنتگرایان متقدم، لتریسم اروپایی را نیز چون بسیاری از سبکها و شیوههای هنر غربی با مصالح و المانهای ایرانی بازنمودند: روگرفتی از قاببندیها، چیدمان حروف، رنگاندازیها و بسیاری ویژگیهای دیگر که این بار، الفبای فارسی را در خود جای میداد.
دربارۀ لتریسم غربی بخوانید در:
تاریخ هنر نوین، ی.ه. آرناسن، برگردان محمدتقی فرامرزی، انتشارات نگاه، 1389، صص 686 به بعد.
تصویرهای بیشتر از لتریسم غربی را
در اینجا ببینید.
نمونه آثار زندهرودی را در
سایت حسین زندهرودی میتوان دید.
Isidor IsouFerdinand Kriwet Roland Sabatier
Gil Joseph Wolman
Marc Lioyd Isidor Isou
حسین زندهرودی
فرامرز پیلارام
حسین زندهرودی
حسین زندهرودی
حسین زندهرودی