سابینا مارشال (Sabina Marschall) استاد تاریخ هنر در دانشگاه دوربان آفریقای جنوبی، مقالهای با نام
«A Postcolonial Reading of Mural Art in South Africa» نگاشته است که نشریۀ
Critical Arts: South-North Cultural and Media Studies, vol. 14; no. 2; 2000
آن را منتشر نموده و به تاریخ 29 آگوست 2007 به صورت آنلاین در اختیار علاقمندان قرار داده است. وی در این پژوهش ارزنده، نقش آپارتاید را در شکلگیری و گسترش شکلی از هنر دیوارنگاری (در جایگاه نمودی از دیگری)، با تکیه بر آرای ادوارد سعید بررسی میکند. در ادامه با آرای وی در این پژوهش آشنا خواهیم شد.
ساحل دوربان در دورۀ استعمار
مقدمه:
هنگامیکه بیشتر ساکنان شهرهای بزرگ آفریقای جنوبی را [دربارۀ نقاشیهای دیواری] به پرسش بگیریم، بلافاصله یک یا چند نقاشی دیواری یا دیوارنگاره را در برخی مناطق شهر به یاد میآورند. پانزده سال پیش، پرسشهایی از این دست میتوانست به پاسخهای متفاوتی بیانجامد؛ پاسخهایی که بیشتر به شرایط سیاسی آفریقای جنوبی زیر سلطۀ رژیم ستمگر آپارتاید وابسته بود. در دهههای 1970 و 1980 میلادی، اندک دیوارنگارههایی در شهرها و شهرستانهای این کشور به چشم میخورد. میتوان گفت هنر دیوارنگاری شهری در جایگاه یک پدیدۀ نوظهور، تازگی دارد و البته تا کنون به سرعت نیز پیش رفته است.
پژوهش حاضر بیشتر بر آنچه دیوارنگاری حوزهای (Community Mural Art) نامیده میشود، نظر دارد. دیوارنگاری حوزهای، در جایگاه پدیدهای رودرروی دیوارنگاریهای تبلیغاتی، گرافیتی و تزیینات دیواری تبلیغی است که اغلب یک هنرمند یگانه، آنها را پدید میآورد؛ دیوارنگاری حوزهای چیزی همانند تمامی گونههای نقاشیهای خانگی روستاییان در میان قبایل سنتی آفریقایی است [که گروهی در پدید آوردن آن نقش دارند؛ چه از جهت شکلگیری باورهای گروهی و قومی که به خلق موتیفها میانجامد و چه از نظر اجرا که بسیار پیش میآید بیش از یک تن بر چیزی نقشآفرینی کنند]. هنر دیوارنگاری سنتی، بیشتر یک پدیدۀ پیشاآپارتایدی است و ظهورش، شدیداً به تغییرات سیاسی و آزادسازی در آفریقای جنوبی بازمیگردد. با وجود همبستگی شدید این هنر با رویدادهای سیاسی، باز هم دیوارنگاری را فعالیتی غیرسیاسی و غیرانتقادی میبینیم. دیوارنگاری [برخلاف گرافیتی]، اغلب چالشبرانگیز نیست و بهشکلی حتی کسالتآور، آنچه را از پیش میدانیم، واگویه میکند. از جهتی عمومی با تبلیغات و حتی گرافیتی پیوستگی دارد و از سویی از آن دور است؛ چنانچه منصفانه بنگریم، میتوان گفت [برخلاف دو صورت دیگر] حتی هیچگاه چندان جدی نیز انگاشته نشده است.
در این مقاله خواهیم دید در دیوارنگارهها، بیش از آنچه تا کنون میاندیشیدیم، نکتههای پنهان و ناگفته وجود دارد. فرضیۀ ما به چالش کشیدن برخی کلیشههای متداول و مفروضات وابسته به دیوارنگاریهای حوزهای شهری و پرسش [دربارۀ] راههای فراگیر خوانش و بررسی محتوای آنهاست. این پژوهش، تلاشی برای دگرگونسازی موقعیت هنر دیوارنگاری است. ما برپایۀ فرضیۀ متقدمی پیش خواهیم رفت که میگوید پذیرش و درک معانی دیوارنگارهها ممکن است در اجتماعهای گوناگون به شیوههایی متفاوت صورت گیرد و همچنین درک کنونی از هنر دیوارنگاری دانشگاهی، تنها بر خوانش گروهی اجتماعی و اصول قابل ارجاع همین گروه متکی است.
تئوری پسااستعماری، چارچوب نظری را برای بررسی نخستین ویژگی مخرب دیوارنگاری حوزهای در جایگاه صورتی از هنرهای بصری در برابر هنرهای زیبا به دست خواهد داد و سپس با تکیه بر نمونههایی از این آثار، خواهیم گفت چگونه شکلی از انتقاد در تصویرگری هنر دیوارنگاری آفریقای جنوبی تکرار و آشکار میشود.
هنر حوزهای در برابر هنرهای زیبا
با وجود نزدیکی مرز هنرهای فاخر و هنرهای پست در شکل آثار و استراتژیهای هنری، آفریقای جنوبی همچنان به شکلی گسترده، میان هنرهای زیبا در یک سوی بازه و شکلهای گوناگون هنرهای پست ـ مانند صنایع دستی، هنرهای تجاری و آنچه هنر حوزهای برچسب خورده است ـ در سوی دیگر بازه، قطببندی شده است. هنرهای زیبا بیشتر بر آموزشهای آکادمیک برابر با الگوهای اروپایی (یا عمومیتر، غربی) تکیه دارد، گرچه اگر هنرمند استعداد و نبوغ ویژهای را نشان دهد شاید امکان یابد تا به آموزشهای رسمیتر نیز دست یابد. هنر زیبا مستلزم دانش و سلطۀ حد ویژهای از توانایی هنری است که به شدت با استانداردهای زیباییشناسی غرب و آثار و تمرینهای هنرمندانه غربی سنجیده میشود. هنرهای زیبا در آفریقای جنوبی به روشنی از تمایلات بینالمللی در مقام حجت و گواه هنری پیروی میکند. پس از پایان شرایط رقتبار آفریقای جنوبیِ زیر سلطۀ آپارتاید و به ویژه تحریم فرهنگی این رژیم، هنرمندان آفریقای جنوبی از اجتماع و حضور در چالشهای گستردۀ رقابتهای بینالمللی در عرصۀ هنر جهانی بسیار لذت میبرند.
هنر حوزهای ـ که دیوارنگاری نیز بخش مهمی از آن را تشکیل میدهد ـ از سویی دیگر، هنری به شیوۀ اشتراکی است که گاه، امکان همکاری هنرمندان آموزش ندیده را نیز فراهم میآورد؛ کسانی که لزوماً به استانداردهای هنرهای زیبا و تکنیکهای هنرمندانۀ آن پایبند نیستند. در هنر دیوارنگاری مشارکتی، بیشتر بر پروسۀ هنری که به نتیجهای ختم میگردد، تأکید میشود تا خود اثری که پدید میآید. در برابر برخی آثار هنری عمومی مانند بناهای یادبود یا مجسمههای شهری که میتواند «هنرهای زیبای اماکن عمومی» خوانده شود، هنر حوزهای تا اندازۀ زیادی، در جایگاه یک فعالیت همگانی محلی مفروض است.
در تئوری، هنر در آفریقای جنوبی، پیرو تمایلات و ذائقۀ بینالمللی با مرزهایی مبهم است که میان دستهبندی هنرهای فاخر و هنرهای پست، یا به بیانی دیگر میان هنرهای زیبا و صنایع دستی یا هنرهای حوزهای بارها بازتعریف شده است. افزون بر این در آفریقای جنوبی، برپایۀ نگاهی بنیادین به تاریخ این سرزمین، نیاز به پُر کردن خلاءهای موجود و عدم تعادل میان ساکنان احساس میشد. در تلاشی برای ایجاد «هنر جدید آفریقای جنوبی»، بسیاری آثار نو را هنرمندان سیاهپوست خودآموختهای پدید آوردند که پیشتر در جایگاه هنرمندان صنایع دستی، بیرون از فضای هنری انگاشته شده و به بدی، برچسب خورده بودند. اکنون در قلمروی این هنر جدید، آثار این هنرمندان دربردارنده و نمایشگر قانونی تازه بود و در گالریهای هنری و موزهها در کنارِ آثار فاخر (آثار پدید آمده برپایۀ آموزشهای آکادمیک و بیشتر از آنِ سفیدپوستان) به نمایش درمیآمد. در همین راستا، در نخستین بیینال ژوهانسبورگ به نام آفریکوس (Africus)، برای به تصویر کشیدن هنر جدید آفریقای جنوبی بسیار تلاش شد؛ برای نمونه برخی اشیای صنایع دستی به نمایش درآمد؛ برخی گروههای هنرهای حوزهای (برای نمونه افراد پروژههای دیوارنگاری حوزهای دوربان) تشویق شدند و یا نقاشیهای دیواری در بخشی از بیینال به نمایش درآمد.
با وجود این، حرکات نمایشی از این دست، تأثیر چندانی در ارتقای جایگاه هنرهای دیواری نداشت و این حرکات به شکلی گسترده، در جایگاه توتمیست و فعالیت اصلاحات سیاسی به نظر آمد. هنر دیوارنگاری، در بازتعریف هنر جدید آفریقای جنوبی، بازتابدهندۀ شرایط سیاسی انگاشته شد. برای نمونه، برمن (Esme Berman) در کتاب نقاشی در آفریقای جنوبی،1 دیدگاهی سیاسی را دربارۀ دیوارنگارۀ اعتراضی با نام «تفکیک اجباری یا مردم بلوک شش» (The People of District Six) اثر پگی دلپورت (Peggy Delport) در بلوک شش کیپتاون2 مطرح میکند و مینویسد این اثر که در سالهای 1984 تا 1985 میلادی اجرا گردید، با وجود مضمون سیاسی که داشت و سختگیریهایی که در آن دوران میشد، در قلمرو هنر، بیهیچ مشکلی پذیرفته شد؛ زیرا زبان هنریاش در سنتهای «هنرهای زیبای آکادمیک» قابل درک بود و استفاده از استعارهها، سمبولیسم هنری و نمادگرایی دو پهلو (در اشکال و مفاهیم)، درک اثر را برای عموم دشوار میساخت.
اعتراض به تفکیک اجباری در بلوک شش کیپتاون
نوشتههای سفیدپوستان دربارۀ فرهنگ و میراث هنری تأکید میکند «دسترسی به شرکت در تولید هنرها و لذت بردن از آنها، بیانی فرهنگی و حفظ میراث شخصی و از حقوق مسلم انسانی است؛ این حقوق، تجملاتی نیستند و آن طور که باور عمومی تلقین میکند، دارای جایگاه ارزشی نیز نیستند.» چنین بیانیهای، نه تنها، آگاهی دربارۀ امتیازات نخبگان و ویژگی انحصاری هنر آفریقای جنوبی را بازتاب میدهد بلکه همچنین بستری برای انتشار بنیادین تولیدات هنری و گسترش دستیابی به آن است. اینکه هنر دیوارنگاری حوزهای، در بیشتر موارد فرمی ایدهآل برای بیان دیداری برخی مقاصد و اهداف است، انکارشدنی نیست؛ اما تعداد اندکی از نهادهای رسمی (مانند گالریهای هنری) برای حمایت از این هنر تا کنون برپا شده است. مهمتر اینکه تولیدات هنری این حوزه چنانچه با ابتکاراتی نیز همراه باشد، بسیار کمتر مورد توجه قرار خواهد گرفت و به یقین با نگاهی برابر با آثار تولیدی «هنرهای زیبا» نگریسته نمیشود. هنر دیوارنگاری در جایگاه زیرمجموعهای در دستهبندی هنرهای حوزهای، در موقعیت دیگری جای گرفته است. گرایش به دیگری دانستن این هنر همچنین در سیستم متداول آموزش هنر نیز دیده میشود، سیستمی که هنوز به گونهای فراگیر به بخش رسمی و غیررسمی یا هنر حوزهای و هنر آکادمیک بخشبندی میشود؛ دو حوزهای که کمترین ارتباط را با یکدیگر دارد. آرایین در 1994 از جهتی دیگر مینویسد: مشکل، اغلب در مداخلۀ سازمانیهایی است که برای «برقراری مساوات فرهنگی ظاهر شدهاند اما در حقیقت تنها پدرسالاری موجود را بازتاب میدهند. با تأسیس مراکز هنر حوزهای و برنامههای توسعهای، این هنر، رسمی و سازمانی شده، برچسب خورده، و به راحتی قابل نظارت شده است. بنابراین با حضور هنرمندان مهم و جدی، توانسته است تمرینهای هنرهای زیبا را دنبال کند.»
در گرایش متداول علیه دیوارنگاریها، این تقسیمبندی با واژههای پذیرش و سنجش انتقادی موازی شده است. هیچ بحث انتقادی به طور جدی، هنر دیوارنگاری آفریقای جنوبی را مورد کنکاش قرار نمیدهد. به بیانی دقیقتر پذیرش دیوارنگاریها به گونهای فراگیر میان این دو کران (هنرهای زیبا و حوزهای) در نوسان است. هنگامیکه مؤسسات آکادمیک به رد یا استهزای این هنر میپردازد، منتقدان غیرحرفهای و روزنامهنگارانی که سازندگان برنامههای تلویزیونی یا مقالات روزنامه و مجلهاند، به تمجید خرواری و بیاساس این هنر مشغول میشوند. تمرکز این دست ارزیابیها نیز بیشتر بر فرآیند همکارانۀ تولید هنری متمرکز است تا نقاشی و اثر تمام شده. برای نمونه، کاترین اسلسور (Catherine Slessor) دربارۀ دیوارنگارۀ نومخوبولوانا (Nomkhubulwana) در دوربان مینویسد: «این پروژه، اهدافی مانند ایجاد طراوت هنری در مکانهای عمومی و رسانهای شدن هنر برای بیانی همگانی و قدرتمند را برآورده میسازد. هنر دیوارنگاری، در کنار پُرمایه کردن محیط زندگی، مهارتها را گسترش میدهد و خلاقیت مردم را بالا میبرد، مردمی که عموماً هیچ یا اندک درکی از هنر دارند» نویسندۀ گمنامی در مقالۀ مختصر خود دربارۀ این هنر ادعا میکند «با وجود آنچه آنها ممکن است توصیف کنند، دیوارنگاریها، پتانسیلی برای دگرگونی محیط اطرافمان دارند، اجازه میدهند ساکنان برای مرمت و احیای محیطشان اقدام کنند و برای خود، هویت بسازند». پیرو چنین دیدگاهی نویسنده حتی تصریح میکند نقاشی دیواری به مردم احساس هدف میدهد و کمک میکند آنان در جهت صحیحی پیش روند و از خشونت و فعالیتهای مخرب بپرهیزند.
دیوارنگارۀ نومخوبولوانا در دوربان آفریقای جنوبی
در فضایی که چنین روزنامهنگاران و نویسندگانی، دیوارنگاریها را در جایگاه گونهای از هنر مردمی، ضد نخبهگرا و فراگیر میدانند و بر پتانسیل آن برای قدرتمندی عموم تأکید دارند، بسیاری از منتقدان حرفهای از زبان قدرتمندشان برای بیان نفرت خود از این هنر بهرهها گرفتهاند. جف چندلر (Jeff Chandler) در نوشتهای دربارۀ پروژۀ دیوارنگاری حوزهای در دوربان، ترکیب«گرافیتی رسمی» را برای شرح این نقاشیها به کار میگیرد و مینویسد: «[دیوارنگاری] نمونهای از نقاشی شهری است که مقامات رسمی، آن را تاب میآورند، شکلی از گرافیتی رسمی است. شیوۀ آن به راحتی تشخیص داده میشود: خطوط سنگین و ضخیم سیاه، ترکیببندیهای ضعیف و طراحی بد». برابر با گفتۀ چندلر، «گرافیتی رسمی، برخلاف دیوارنگاری، به هیچ مهارت خاصی در مشارکت هنری نیاز ندارد؛ چندانکه کافی است افراد، تنها قادر به نگهداری قلم مو باشند. این شیوه حتی به افراد، اجازه میدهد رفتارهای آزاد و خودسرانه داشته باشند؛ چیزهایی که در هنر دیوارنگاری هرگز جایی ندارد. دیوارنگاری هنری است با پیشبرنامهای دقیق، نظمی سختگیرانه، در حد قوانین اجتماعی و عمومی». چندلر دربارۀ سردر نقاشیشدۀ مرکز ائتلاف هنری بارتل3 (Bartel Art Trust Centre) در جایگاه مثالی خوب برای گرافیتی رسمی مینویسد: «در آن از هماهنگی تزیینی اجتناب شده است، هرگونه تلاش در ارائۀ روایت یا پیوستگی مفهومی در این اثر به مبارزه فراخوانده میشود. این اثر نمونۀ موفقی است در اجتناب از یکپارچگی معمارگونۀ بنا». دن کوک نیز مینویسد: «دیوارنگاریهای مرکز بت در یک کلام، زشت و مهیب است».
دیوارنگارۀ سردر مرکز بت یا بارتال
مایکل گادبی در یادداشتی پیرامون نقد هنری در آفریقای جنوبی، به شدت از منتقدانی انتقاد میکند که تنها بر محدودۀ هنرهای زیبا تمرکز داشتهاند و دربارۀ هر صورتی از هنر مردمی یا سایر گونههای بیان دیداری فرهنگ آفریقایی، سستی و اهمال نمودهاند. با آنکه یادداشت گادبی در 1987 و در بافتی که هنوز دگرگون نشده بود، منتشر گردید، انتقاد او همچنان برقرار است. گادبی بر ارتباط پیچیده میان منتقد هنری و گالریدار در جلب بازار تأکید کرد. منتقدان هنری دربارۀ آثاری تمرکز میکنند که قابلیت فروش بهتری داشته باشد یا به گفتۀ او، «انحصاری، تصفیهشده، ارزشمند و قیمتی» باشند. دیوارنگاریها این معیارها را به چالش میکشند؛ آنها هیچ جایگاهی در بازار هنری نمییابند.
پایان پارۀ نخست.
پارۀ دوم را اینجا بخوانید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کتاب نقاشی در آفریقای جنوبی (Painting in South Africa) نوشتۀ برمن را انتشارات کتاب جنوبی (Southern Book Publishers) به سال 1993 میلادی در 395 صفحه منتشر کرد.
2. بلوک شش (District Six) در کیپتاون (Cape Town)، نام پیشین بخش درونشهری کیپتاون در آفریقای جنوبی بود که بیش از شصت هزار نفر جمعیت داشت. این افراد در دهۀ 1970 میلادی، زیر سلطۀ رژیم آپارتاید، ناچار به پذیرش تفکیک اجباری شدند.
3. مرکز هنری بارتل یا بت، یک مرکز هنر حوزهای شهری و محملی برای آموزش مهارتها، ارتقای افراد و نمایش آثار هنرمندان بدون حمایت است. تمرکز این مرکز بر هنرهای محلی، صنایع دستی، سرگرمیها و فعالیتهایی است که میراث خردهفرهنگهای گوناگون را بازتاب میدهد (برگرفته از معرفی که در سایت این مرکز آمده است). با این مرکز در اینجا آشنا شوید.