پارۀ نخست را اینجا بخوانید.
پارۀ دوم را اینجا بخوانید.
در ادامه، سومین فراز از پژوهش سابینا مارشال را دربارۀ پروژۀ دیوارنگاریهای شهری دوربان در آفریقای جنوبی بازخواهیم خواند (بار دیگر بر آزاد بودن ترجمه و تلاش در رساندن مفهوم برای خوانندۀ فارسیزبان تأکید میکنیم).
ویژگی خرابکارانۀ هنر دیوارنگاری
همراستا با صدور مجوز اجرای پروژۀ دیوارنگاری در آفریقا و با تکیه بر آرای صادره دربارۀ حقوق بشر، نخستین دیوارنگاری حوزهای در دوربان به سال 1992 م. به قلم گروهی 28 نفره از هنرمندان آموزشدیده و آماتور پدید آمد. این اثر، بیانی بصری از اعلامیۀ جهانی حقوق بشر بود که بهگونهای زیرکانه بر دیوار بیرونی زندان مرکزی شهر نقاشی شده بود، اثری با نمادهای دیداری قوی دربارۀ تجاوزهای دولت آپارتاید به حقوق شهروندان سیاهپوست. هنرمندان و مدیران پروژه، بازخوردهایی پرتنش، بیانگر بدگمانی و مقاومت مردمی را در طول اجرای کار دریافت کردند که بهگونهای شگفتانگیز و جالب، این بار نه از سوی مسئولان سفیدپوست بلکه از جانب مردم بومی به سوی آنها میآمد، تا بدانجا که به محض تکمیل اثر، نقاشی را با لوگوی جناح افراطی راست مخدوش کردند. با آنکه در این حدود تاریخی از سختگیریهای دولت آپارتاید کاسته شده بود، همچنان فضای پرفشار سیاسی و اجتماعی احساس میشد.
دیوارنگاریهای دیگر نیز برجای مانده است که آشکارا مفاهیم سیاسی و پرخاشگرانه را بازتاب میدهد. برای نمونه، مشت غولپیکری که از دیواری آجری بیرون آمده است (یکی از اجراهای موفق پروژههای دیوارنگاری حوزهای در 1993). در این نقاشی، دست را با حلقهای که نماد صلح است، آذین کردهاند؛ اما خشونت حرکت مشت به سوی بیرون بیان میکند صلح در سایۀ جنگیدن و مبارزه به دست خواهد آمد. تری ان. استیونسون، مدیر این پروژه میگوید گاه لایههای خاص معنایی برپایۀ الهامات درونی هنرمند ایجاد شده است. برای نمونه، آجرهایی را که با مشت به بیرون آوار شده است، به رنگ پرچم پیشین آفریقای جنوبی (نارنجی، آبی و سفید)، رنگآمیزی کردهاند. در حالیکه آجرهایی را که به سختی بر سر جای خود باقی مانده است، با رنگهای سبز، سیاه و زرد نشان دادهاند که همان رنگ پرچم ای. ان. سی. (African National Congress) است. ریزپردازیهایی از این دست تنها یک پیام سیاسی صرف نیست بلکه نشان میدهد چگونه یک پروسۀ خلاقانه میتواند در جایگاه انگیزانندهای سیاسی، مردم را به شورش و مبارزه وادارد و آنها را از شرایط کنونی به سوی آینده پیش براند.
دیوارنگاریهایی از این دست، در ذات خود، ابزارهایی سیاسی است که از خلال مدیای زبان دیداری، پیشنهادات آزادیبخش را ارائه میکند. تنها محتوای سیاسی دیوارنگارهها نیست که اهمیت دارد بلکه ژانر این هنر نیز در جایگاه عاملی اخلالگر سبب بروز نگرانی میگردد. پیش از اواخر دهۀ 1980 م. و ابتدای 1990 م، بیشتر دیوارنگاریها در آفریقای جنوبی، آثار برجستۀ هنر عمومی بود که به خواست کلیساها یا نهادهای مجاز برپا میشد. اندیشۀ پرداخت یک دیوارنگاره که اجتماعات محلی آن را تولید کرده باشند، سبب بدگمانی و هراس در نهادهای قدرت میگردید. تلاش ناکام مایکل مارکوویتز (Micheal Markovitz) در اجرای دیوارنگارۀ صلحآمیزش، آشکارا این هراس را مستند میسازد. سپس یک دانشجوی روزنامهنگاری در دانشگاه رودز (Rhodes University) گام بعدی را در 1984 م. برداشت.
مارکوویز تلاش کرد تا برای اجرای یک پروژۀ دیوارنگاری با همکاری کودکان بر دیوار کافهای در شهرستان جوزا (Joza Township) مجوز بگیرد، اما به بهانۀ اینکه دیوارنگاره میتواند با معیارهای زیباییشناسی ساکنان این شهر در تضاد باشد، درخواست وی پذیرفته نشد. با آنکه تم دیوارنگاره به هیچ روی سیاسی نبود، آشکار است اجرای چنین اثری در نگاه ساکنان میتوانست تأکیدی بر هویت ساکنان سیاهپوست شهر باشد و شاید حتی بازتابدهندۀ نارضایتی آنان از حضور سفیدپوستان تلقی شود. مارکوویز در پاسخ درخواستش، نامهای از منشی کمیتۀ زیباییشناسی گراهامستون دریافت کرد. در این نامه توضیح داده بودند که مارکوویز میبایست پیشطرحی را برای درخواستش فراهم کند و البته منشی افزوده بود: «نمیخواهم شما را از سر باز کنم اما میتوانم از هماکنون به شما بگویم، پاسخ منفی است. اگر ما به شما اجازۀ چنین کاری دهیم، از این پس، دیوارنگاریها، تمام شهر را خواهند گرفت.»
بایسته است یادآور شویم در تمام مدت چیرگی آپارتاید در آفریقای جنوبی، شدیدترین آثار هنری انتقادی در حوزۀ هنرهای زیبا تولید شد و در موزهها و گالریها به نمایش درآمد. این حقیقت نشان میدهد نهادهای قدرت، باور چندانی به قدرت تأثیرگذار هنرهای اعتراضی در بسیج تودهها و ایجاد دگرگونی ندارند. هنر اعتراضی در شیوۀ تولید، نمایش و انتشار، همیشه زیرمجموعۀ هنرهای زیبا به شمار میآید. این هنر، همواره مورد توجه یک اقلیت محدود از موزهروها و گالریروهاست و هیچگاه پتانسیل یک آشوبگر و تحریککننده را به دست نمیآورد. بنابراین گالریها یا موزهها، در جایگاه مکانهای نمایش، همزمان هم ارائهدهنده و هم کنترلکنندۀ تأثیرات چنین آثاری است. هر اثر که در جایگاه آشوبگری یا تحریککنندگی قرار گیرد، به فوریت از نظرها پنهان میشود و از دیوار گالریها و موزهها پایین میآید اما هرگز دیوارنگاریها چنین خنثی و بیخطر نیستند.
آثار هنر عمومی مانند دیوارنگارهها را در مکانهای عمومی نمایش میدهند. این آثار، پتانسیل آن را دارد که مخاطب میلیونی پیدا کند و به چشم تودۀ کثیری از مردم عادی بیاید که از اجتماعات محلی برخاستهاند. برپایۀ همین توجهات بالا، ظهور ناگهانی و پیدرپی برخی آثار دیوارنگاری حوزهای، بهشدت به مبانی آزادیخواهی سیاسی ابتدای دهۀ 1990 م. پیوند میخورد. جف چندلر دربارۀ دیوارنگارۀ زندان شهر دوربان مینویسد: «اینجا ساختمانی بود با کارآمدی قابل توجه: نمایش قدرت رژیم پیشین. دیوارهایش با تصویرها و شکلهایی بیانگر پوشانده شد بیآنکه کسی به خاطر این تصویرها، مجازات شود. برای آنان که در اجرای این پروژه نقش داشتند، اجرای چنین دیوارنگارهای میتوانست تجربهای از یک موقعیت آزاد پرهیجان باشد.» جالب است بدانید این دیوارنگاره را پس از تخریب ساختمان زندان، با نام دیوار حقوق بشر به همان شکل با تصویرهای چشمگیرش در این شهر حفظ کردهاند.
پس از دگرگونیهای بنیادین سیاسی در آفریقای جنوبی، پس از برگزاری نخستین انتخابات در 1994 م. تعداد بسیاری از دیوارنگارهها با موضوعات حقوق بشر و چرخش به سوی مضامینی از این دست در سراسر آفریقا اجرا گردید.یکی از نمونههای درخور توجه از دیدگاه بصری، دیوارنگارۀ دینری در کیپتاون است که دربردارندۀ تصویرهایی سیاه و سفید و بسیار صریح بود؛ تصویرهایی که چاپهای دستی آن دوران را یادآور میشد. در 1997 م، دیوارنگارۀ سال 1992 را با یک دیوارنگارۀ دیگر جایگزین کردند که دربردارندۀ مبانی قانون اساسی جدید آفریقای جنوبی بود. این اثر تنها برای آموزش قوانین جدید به شهروندان اجرا نشده بود، بلکه نشانی از امید و برخاسته از طبیعت روحی بیدار، جویای آشتی و مصالحه، و در یک کلام نشانی از ظهور فرهنگ حقوق بشر در این کشور بود. این آثار، اسناد مهم بصری و نشانگر تلاشی در راستای بازتعریف هویت تازۀ این مردمان و پروژۀ بازگشت به ارزشهای پیشین در آفریقای جنوبی جدید بود.
مقایسۀ تصویرپردازی شاخص دیوارنگارۀ حقوق بشر در 1992 م. با نمونههای بعدی آن (از 1994 تا 1997 م) آشکار میسازد با وجود همانندی موضوعات پرداختهشده، دگرگونیهای آشکاری در اجرای این مضامین پدید آمده است که نتیجۀ دگرگونی گرایشها و ظهور پارادایمهای تازه در متن رژیم سیاسی است. جدا از تفاوتهای اصلی در سبک، کمپوزیسیون و شیوۀ آرایش عناصر در قاببندی دیوار، دگرگونیها بیش از هرچیز، نتیجۀ تفاوتهای نژادی و در درجۀ پسین، حاصل تفاوت در بازنمایی مردمان سیاهپوست است. در نمونههای پیشین ارائۀ مضامین حقوق بشری، اغلب، تمامی چهرههای انسانی بهروشنی در قالب سیاه و سفید شناسایی میشدند. شمار تصویرهای سیاهان بیش از سفیدها بود که این نکته با ساختار کلی جامعه همخوانی داشت و نشان میداد مسائل حقوق بشر، بیشتر به این افراد وابسته است. در بیشتر صحنهها، بومیان را در تقابل و برابری با سفیدهای مهاجر نشان میدادند که نشان از تصرف جایگاه قدرت یا عمل از موضع اختیار یک گروه در برابر دیگری بود. برای نمونه، یک دیوارنگاره این واقعیت را به تصویر میکشد: «حقوق بشر زمانی مفهوم مییابد که رنگینپوست مرتکب هیچ جرمی نشده باشد». در این دیوارنگاره، افسر سفیدپوست در حالیکه مرد بومی سیاهی را بازداشت کرده، تصویر شده است. در بالای این صحنه، پیکر رقتانگیز کوتهنماییشدۀ مرد بومی در برابر رؤسای دادگاه و قاضی سفیدپوست نقاشی شده است.
در نمونههای پسین نمایش حقوق بشر بهویژه اثری در 1997 م. بیشترِ چهرههای انسانی همچنان در مقام سفید یا سیاه بازنموده شدهاند، با این تفاوت که بسیاری از آنان به عمد با رنگهایی چندگانه و با ویژگیهای ترکیبی به تصویر درآمدهاند؛ گاه نیز آمیزۀ منتخبی از ویژگیهای نژادی در یک فرد به نمایش درآمده است. این شیوه بر یک مقاومت تعمدی و خنثیسازی طبقهبندیهای نژادی در جامعۀ جدید تأکید میکند. این امر از یک سو، هویت نژادی دوگانه را پیش میکشد و از سوی دیگر، بر اشتراکات بصری هنر جدید آفریقای جنوبی تأکید میکند، کشوری که در ایدئولوژی دولتی جدیدش، از «ملیت رنگارنگ» حمایت میکند.
در آفریقای جنوبی جدید، تفاوتهای نژادی بهروشنی عامل تفکیکاند. بومیان را بیشتر، نه در جایگاه قربانی، بلکه در مقام نمایندگان آزاد یا حتی گاه عناصر قدرت و کنترل جامعه بازتعریف کردهاند. بنابراین میبینیم در اثری، دست یک بومی سیاه، ترازوی عدالت را نگه داشته است، یا در جایی دیگر، معلمی بومی در برابر دانشآموزانش ایستاده است، همچنین در دیوارنگارۀ دیگری، قاضی بومی را پشت میز دادگاه نشاندهاند. در اثری دیگر، بومیان سیاه را در مراسم جشنهای محلی، در حالتی مثبت نمایاندهاند. گاه حتی این افراد را در حال نواختن طبلهای سنتی یا مذهبی بومی، بر گسترۀ نقشۀ افریقا بازنمایی کردهاند. بومیانی که موقعیتهای اجتماعی فرودست را در اختیار دارند، در جایگاه قهرمانان اجتماعی نموده شدهاند، برای نمونه، تصویر پرقدرت یک کارگر که او را در شرایط عادلانۀ کار نشان میدهد. همچنین باید افزود بیشتر این شخصیتها در مقایسه با دیوارنگارههای پسین، با چهرههایی شاد و سرزنده دیده میشوند؛ در آثار 1992 م. چهرههای بازنموده، بیشتر، متهم و غمزده بودند. این تفاوت حتی در چیدمانهای رنگی آثار نیز دیده میشود.
در ظاهر به نظر میآید در یک آفریقای پساآپارتایدی که به حقوق بشر و فرهنگهای بومی احترام میگذارد، دیوارنگارهها نمیتواند مخرب و ویرانگر باشد. با وجود این، حتی پس وضع قوانین تازه در 1994 م، باز هم ساختارها و گرایشهای قدیمی به قوت خود باقی ماند و به سرعت دیگرگون نشد. همانگونه که انوزور (Okwui Enwezor) مینویسد: ملتها شاید ناپدید شوند، «اما ایدئولوژیهایی که از آنان تغذیه کرده و تقویت شدهاند و نیز پایههای بنیادین شکلگیریهایشان به سختی قلع و قمع خواهد شد.» نیکودموس و رومار (Nicodemus and Romare)، نیز با نگاه به هنر جهانی مینویسند یک قانون اساسی غیرنژادی جدید، «لزوماً به معنای تبخیر شدن سوءنیتها و واکنشهای پیشین نخواهد بود.» بادنی (Budney) خاطرنشان میکند بسیاری از مدیران موزهها، موقعیتهای پیشین خود را پس از انتخابات نیز حفظ کردند. همچنین بهگونهای مشابه، بسیاری از افراد در سازمانها و نهادهای جدید، همان افراد پیشین بودند. درحقیقت «مجموع جامعۀ سفید، شامل سیاستمداران، بازرگانان، جامعۀ قضایی، رسانهها و کلیساهای سفید» همچنان در درون خود غیردمکراتیک ماندهاند؛ همانگونه که نلسون ماندلا در یکی از سخنرانیهای خود با افسوس این نکته را یادآور شد.
در آفریقای جنوبی، بهگونهای کلی دیوارنگارهها بر زمینۀ اعتراضهای ـ سیاسی یا اجتماعی ـ پدیدار نشدند. بیشتر دیوارنگاریها ـ جدا از چند نمونۀ استثنایی ـ دربردارندۀ هیچ پیام سیاسی نیستند؛ و حتی اگر هم باشند، چندان خطرآفرین به شمار نمیآیند. اما به بیانی دقیقتر، این آثار پشتیبان ایدئولوژیهای سیاسی معاصر، مسائل و سیستمهای ارزشی همانند مصالحه، نوسازی، گسترش آفریقای نوین، حقوق بشر یا ملیت اختلاطی هستند. گرچه بیشتر ساکنان آفریقای جنوبی [بهویژه سفیدپوستان] از درون خود به این سیستمهای ارزشی نوین پایبند نشدهاند، هنر دیوارنگاری در جایگاه صورتی از مقاومت اجتماعی به راه خود ادامه میدهد و در تحقق این ارزشها میکوشد.
برای بومیان سیاه نیز اعتباربخشی به میراث فرهنگی پیشین و احقاق حقوقشان همچنان ایدهای تازه و ناشناخته است که بهتکرار و بهگونهای دراماتیک، با تجربۀ حقیقی روزانهشان بسیار متفاوت است. همچنین بومیان افریقای جنوبی در جایگاه کسانی که چندان در معرض تولید و عرضۀ آثار هنری نبودهاند، گرایش دارند مواجهه با هنر یا درک آن را در کل نادیده بگیرند و از این رویارویی گریزانند. در این شرایط، بهویژه هنر نقاشی در جایگاه فعالیتی نخبهگرا و غیرضروری دانسته میشود. مجموع آنچه گفتیم شاید دلیل اصلی سوءظن و عدم پذیرش آثار دیوارنگاری از سوی مردمان بومی آفریقای جنوبی باشد. پس از اجرای دیوارنگارۀ 1992 دوربان، برپایۀ گفتگوهایی که با رهگذران انجام شد، دریافتیم بسیاری از این افراد، دیوارنگاره را با وجود آنکه مفهومی کاملاً بومی داشت، نپذیرفتند. این در حالیست که دیوارنگاری، در کل هنری مردمی و ضدنخبهگرا تعریف میشود.
این مقاله ادامه دارد.