ارثنگ (Arthang)

ارثنگ (Arthang)

تاریخ هنر (گزیدۀ 'گفتارها، یادداشت‎های پراکنده، مقاله و پژوهش‎ها)
ارثنگ (Arthang)

ارثنگ (Arthang)

تاریخ هنر (گزیدۀ 'گفتارها، یادداشت‎های پراکنده، مقاله و پژوهش‎ها)

ضرورت گونه دادن کاغذ در نسخه‎پردازی‎های ایرانی، برپایۀ دستاوردهای دانش مناظرومرایای کهن (کتاب المناظر ابن‎هیثم)

رسالات نورشناسی یا مناظرومرایای کهن، نگاه پیشینیان را دربارۀ نور، دیدن و ادراک بصری بازتاب می‎دهد. از آنجا که این آثار، تنها منابع برجای‎ماندۀ علم نورشناسی سده‎های پیش است، یگانه امکان راه‎یابی به افکار ایرانیان قدیم را پیرامون مسائل نورشناسی و دیدن فراهم می‎آورد. در میان نگاشته‎های نورشناسی قدیم که بیشتر آن‎ها به المناظر مشهور بودند، المناظر ابن‎هیثم، یکی از کامل‎ترین رسالات نورشناسی دورۀ اسلامی (سده‎های 4ـ5 ه.ق) به شمار می‎آید.

دیدگاه مردمان قدیم دربارۀ چگونگی دیدن و فهم چیزهای دیده‎شده، شیوه‎های بازنمایی جهان پیرامون را ساخت داده است. ازاین‎رو می‎پنداریم نقاشی سنتی ایران (نگارگری) نیز بربنیان دیدگاه و باورهای علمی هم‎روزگارش صورت یافته باشد. چنانچه خواهیم دید دستاوردهای آثار علمی مانند المناظر ابن‎هیثم، راه‎گشای فهم بسیاری از چارچوب‎های نگارگری ایرانی است. در ادامه، بربنیان دستاوردهای المناظر، چرایی تأکید قدما را بر گونه دادن کاغذ، پیش از کتابت و نگارگری تبیین می‎کنیم.


 

 در پاره‎ای رسالات برجای‎مانده از سده‎های پیشین که دربارۀ خوشنویسی و نقاشی است، توصیه‎هایی برای رنگین کردن کاغذ، پیش از اجرای خط یا نقش دیده می‎شود و به آن گونه دادن می‎گویند. در گلزار صفا (صیرفی، در: مایل هروی، 1372: 242) آمده است:

«... کاغذ ار رنگ کنی خوب‎تر است                                        کز سفیدی به بصر صد ضرر است

ضرر چشـــــم پسندیده مــــــدان                                       خــــــامه بر کاغذ بی‎رنــــــگ مران

رنگ کن کاغــــذ زیبا ز نخســــتت                                       تا بــــــود خط تو و چشــــــم درست»

برای گونه دادن، کاغذسازان، رنگ‎هایی رقیق و کم‎مایه را بر کاغذ می‎نشاندند و پس از خشک شدن و صاف کردن کاغذ، آن را به نقاشان و کاتبان می‎سپردند. گونه دادن، همانند پیش‎مرحله‎ای بایسته برای نقاشی و کتابت در نسخه‎های بسیاری اجرا شده است. گرچه کهنگی و زردی کاغذهای قدیمی، تشخیص نخستین نمونه‎ها را دشوار می‎سازد، می‎توان به تقریب گفت کاغذ بیشتر نسخه‎های فاخر سدۀ 9 ه.ق. و پس از آن، گونه‎دار است و حتی برخی از آن‎ها، روی گونه‎های رنگی، افشان‎های زر و سیم دارد.

پرهیز از نسخه‎سازی با کاغذهای سفید چنان بود که برخی کاغذسازان و هنرمندان برای تولید کاغذهای رنگین دست به نوآوری زدند. در سدۀ 10 ه.ق. میرمحمدطاهر از هنرمندان دربار شاه‎تهماسب صفوی که به هند مهاجرت کرده بود، کاغذ ابری یا ماربل را برای نخستین بار تولید کرد. پس از وی، مولانا یحیی قزوینی در ایران، دست به کار ساخت کاغذهای ابری شد (سهیلی خوانساری، 1352: صفحۀ چهل و دو). در پاره‎ای رسالات کاغذسازی، دستور تهیۀ مادۀ ابری‎سازی و شرح مراحل انجام کار آمده است (برای نمونه بنگرید به: حسینی یا شیرازی در: مایل هروی، 1372: 299 و 562).

در رساله‎ای از دورۀ صفوی نویسنده، چرایی گونه دادن را چنین بیان می‎کند: «و اگر سفید را اندک گون دهند، بالنسبه باشد، بواسطۀ آن که بیاض، مفرق نور بصر است. چنانچه اگر کسی در برق بسیار نگه کند، چشم او خیره و تیره شود» (بی‎نام، در: مایل هروی، 1372: 509). این جمله ما را به یاد فرازی از المناظر ابن‎هیثم می‎اندازد. وی می‎نویسد: «اگر بیننده‎ای به جسم سفیدی که نور خورشید بر آن تابیده است، بنگرد و برای مدتی به آن خیره شود، سپس چشم خود را برگرداند، نمی‎تواند چیزهای دیدنی را به درستی دریابد و آن‎ها را چنان می‎بیند که گویی میان چشم او و آن چیزها، پرده‎ای وجود دارد» (ابن‎الهیثم، 1983: 396ـ397). کمال‎الدین فارسی در تنقیح‎المناظر که شرحی بر المناظر ابن‎هیثم است، این ویژگی را گسترده‎تر شرح می‎دهد (فارسی، 1347 ه.ق: 274). امروز ما به این پدیده، «خستگی چشم» (نظیف، 1394: 275) می‎گوییم. به نظر می‎رسد نویسندۀ دورۀ صفوی از پدیدۀ خستگی چشم که چند سده پیش‎تر در رسالاتی مانند المناظر و تنقیح‎المناظر تبیین شده بود، آگاهی داشته است. بیتی در صراط‎السطور نیز برآمده از آشنایی سلطانعلی مشهدی با این یافتۀ نورشناسانه است (در: مایل هروی، 1372: 76):

«بهر خـــــط، نیم‎رنگ می‎بایـــــــد                                        تا از او دیـــــــده‎ها بیاسایـــــد»

گمان می‎رود برپایۀ دستاوردهای نورشناسی در المناظر، تأکید بر گونه دادن را می‎توان از دو سو تبیین کرد:

1. پدیده‎ای که امروزه با نام خستگی چشم شناخته می‎شود؛

2. بروز اشتباه در تشخیص رنگ‎های نگاره‎ها.


1. خستگی چشم: مصطفی نظیف در شرح پدیدۀ خستگی در کتاب المناظر ابن‎هیثم و تنقیح‎المناظر کمال‎الدین فارسی می‎نویسد: «عضو حساس به دلیل نور شدید، دچار خستگی می‎شود و نمی‎تواند نورهای ضعیف را تشخیص دهد. ابن‎هیثم عقیده دارد علت اینکه نورهای قوی به طور عموم چشم را از ادراک [رنگ‎ها و] نورهای ضعیف بازمی‎دارد، دقیقاً به همین امر بازمی‎گردد» (نظیف، 1394: 275). ابن‎هیثم، همچنین در بررسی خطاهای ادراکی به تأثیر خستگی و تابش نورهای شدید در فهم نادرست شکل‎ها و مرز میان چیزها و در نتیجۀ آن، خطا در ادراک گسستگی و پیوستگی به تفصیل پرداخته است (ابن‎الهیثم، 1983: 429).

در نسخه‎هایی که برگه‎های سفید دارد و گونه دادن و رنگین کردن کاغذ در آن‎ها اجرا نشده است، نوری که از محیط بر بخش‎های خالی کناره‎های صفحه می‎تابد، با شدتی خیره‎کننده به چشم بیننده بازتابش می‎شود. چنین پرتوهای بازتابشی قوی، همانند نگریستن به جسمی تابان با پرتوهای شدید، سبب خستگی چشم می‎گردد. بیننده در چنین حالتی، سایر بخش‎های صفحه را که دربرگیرندۀ متن و نگاره‎هاست، تار و از پسِ پرده درمی‎یابد و در دریافت ریزنگاری‎ها به اشتباه می‎افتد.


2. بروز اشتباه در تشخیص رنگ‎ها: بربنیان فرازهای گوناگون المناظر، پرتوهای رنگ تنها در همراهی با پرتوهای نور به چشم می‎رسد و ادراک می‎شود. همچنین رنگ و نور قوی، مانع از ادراک رنگ و نور ضعیف خواهد شد (ابن‎الهیثم، 1983: 123). در کنار این یافته‎ها، ابن‎هیثم در فرازی از کتاب، دربارۀ پایداری رنگ و نور قوی در چشم نیز می‎نویسد: هنگامی که بیننده به چمنزاری سرسبز یا انبوه از درختان در نور شدید می‎نگرد و سپس نگاه خود را بر دیواری با رنگ سفید که در سایه قرار دارد، می‎دوزد، سبزیِ پیش‎تر دیده را بر دیوار می‎بیند و رنگ سفید دیوار را درنمی‎یابد. پس، چشم تا مدتی رنگ و نور قوی را در خود نگه می‎دارد (ابن‎الهیثم، 1983: 112). او همچنین در بخش خطاهای ادراک رنگ، به حالاتی اشاره می‎کند که رنگ چیزی متأثر از پرتوهای رنگی پیرامونش به اشتباه دریافت می‎شود. برای نمونه، نقطه‎هایی با رنگ تیره (و نه سیاه) بر زمینۀ سفید و تابان، بی‎تردید سیاه دیده می‎شود، اما همین نقطه‎های تیره بر زمینۀ سیاه، با رنگ روشن به نظر می‎آید (ابن‎الهیثم، 1983: 182ـ183).

رنگ و جزییات نگاره‎ها در هم‎نشینی با کناره‎های سفید و به شدت تابان و خیره‎کننده، هرگز به درستی ادراک نخواهد شد. تأثیر بازتابش شدید نور سفید از کناره‎های برگه در چشم بیننده، دریافت درست رنگ‎ها را مختل می‎کند. آنچه بیننده درمی‎یابد، هرگز با حقیقت تصویر ارائه‎شده، هم‎خوانی نخواهد داشت؛ به‎ویژه آنکه، تأثیرگذاری کناره‎های سفیدرنگ، نه امری لحظه‎ای و گذرا بلکه رخدادی پایدار و همیشگی است، هر لحظه که بیننده به صفحه بنگرد، از بازتابش پرتوهای برگشتی از حواشی کاغذ در امان نخواهد بود. این پدیده را هر بیننده‎ای بارها آزموده است: هرگاه کتابی را در نور شدید روز بگشایید و به صفحات آن بنگرید، خستگی چشم و در پی آن، نادرستی ادراک را درخواهید یافت. حال اگر صفحه‎ای که به آن می‎نگرید، آراسته به نقوش رنگین و ظرایف بسیار باشد، در نور خیره‎کنندۀ روز، ادراکی از رنگ‎ها و نقش‎ها حاصل نمی‎گردد. بی‎تردید نگارگران، برای پرهیز از چنین درهم‎تنیدگی‎های رنگ و نقش به گونه‎ دادن کاغذها پیش از طرح‎اندازی و کتابت می‎پرداختند. 


پیوسته با این نوشتار، اینجا را نیز ببینید.


کتابنامۀ فارسی:

ـ سهیلی خوانساری، احمد (1352)، گلستان هنر، بخش مقدمه و پی‎نوشت‎ها، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.

ـ مایل هروی، نجیب (1372)، کتاب‎آرایی در تمدن اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهش‎های آستان قدس رضوی.

ـ نظیف، مصطفی (1394)، ابن‎هیثم و دانش نورشناسی: آرا و اکتشافات، برگردان فاطمه موحدی محصل طوسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران و کرمان، انتشارات دانشگاه شهید باهنر.


کتابنامۀ عربی:

ـ ابن‎الهیثم، علی‎بن حسن‎بن حسن (1983)، المناظر؛ المقالات: 1ـ2ـ3 فی الأبصار علی الإستقامه، حققها و راجعها علی الترجمه اللاتینیه عبدالحمید صبره، کویت.

ـ فارسی، کمال‎الدین (1347 ه.ق)، تنقیح‎المناظر لذوی الأبصار و البصائر، الجزء الأول، حیدرآباد دکن، مطبعه مجلس دائره‎المعارف العثمانیه الکائنه فی الهند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد